من اومدم
سلام عشقولای من
من اومدم با کلی خاطرات خوب و عکسای جدید یه مدتی نبودم که همش به خاطر شیطنت های خودتون بود ولی الان هستم
ایلین جونم رفته کلاس دوم ،تو این مدت که نبودیم دوستت هستی از اپارتمانمون اسباب کشی کردن که من خیلی نگران بودم که ناراحت بشی و اذیت کنی که به لطف اومدن یه دوست و همسایه جدید به اسم دیانا خانوم خوووب بودی ، دیانا هم همسن خودت و هم همکلاسی بووود و من از این بابت خوشحالم البته اونام موقتن و دیر یا زود میرن که عزیز دلم همونطور که بارها بهت گفتم باید بهترین دوستت داداشت و من و بابایی باشیم که تا زنده اییم پیشت هستییم و کلی دوستت داریم .
از امیر اقا هم بگییم که داره میره مهد دو هفته اول دوتایی باهم کلی گریه کردیم تو گریه میکردی منم میومدم خونه گریه میکردم و دلم برات میسوخت ولی عزیز دلم باید از یه جایی شروع کنیم بعد دو هفته اذیت یه دفعه خوب شدی و دلیل قشنگت هم این بود که شیطان رو از دلت بیرون کردی که وسوسه نکنه تو گریه کنی دلیلت واقعا محکم بووود
الان خیلی خوبی و خودت هم دوست داری البته چون فارسی ات ضعیفه یکم اذیت میشی بلاخره محیط جدید با زبان متفاوت از خونه و ادمای جدید ولی درست میشه
دوتاییتون رو هم کلی دوست دارم