ایلینایلین، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره

دختر قشنگ من

کارای جدید ایلین

1390/9/7 17:26
نویسنده : مامان ایلین
183 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پرنسس مامان .

بعد یک ماه عزیزم دوباره برگشتیم خونمون بابایی رفته بود ماموریت گرگان ما هم باهاش رفتیم عید قربان وغدیر و دو هفته قبل و بعدش اونجا بودیم به شما بد نگذشت چون کلا شلوغی رو ترجیح میدی و بر عکس من بابایی که سکوت رو بیشتر ترجیح میدی شما هر جا شلوغی و خرابکاری باشه حرف اول رو میزنی دلقکاز کاری جدیدت برات بگم که امروزا تقریبا راه رفتنت خیلی بهتر شده و شبیه جوجه اردک زشت راه میری و ما کلی بهت میخندیم خوب بلدی چشمک بزنی و دل همه رو ببری یک بوس خوشگلم اگه کسی رو خیلی دوست داشته باشی براش میفرستی . بابا و مامان رو به اسم صدا میکنی و اگه کاری که میخوایی نکنیم یک جیغ بنفش میکشی شیطانکه خونه رو تکون میدی به کی  رفتی نمیدونم نیشخندهر چند که ندونستن نداره تمام چیزای خوبت به من رفته و اخلاقای بد به بابایی . بهت بگم عزیزم که امسال زمستون سختی داریم و هوا از الان خیلی سخته و بابایی هم که حساس و فکر کنم امسال زمستان مام همراه خرسای قطبی به خواب زمستانی بریم خواب

حالا چه جوری شما رو تو خونه نگه داریم این خودش یک داستانه 

خیلی شیطون شدی عزیزم خیلییییییییی بیشتر از خیلی همشم دوست داری پیشت بشینیم و باهات بازی کنیم عزیزم کارای خونه پس چی ؟اصلا اجازه نمیدی کسی پای لب تاپ بیاد و مجبورم تا خوابیدن شما بی خیال شیم ولی تا شما بخوابی ماهم بیهوش میشیم الانم داری تو اشپزخانه با کفگیر ملاغه بازی میکنی که من اینجوری راحت پای سیستمم .

ولی همه این گلایه ها و خستگیا با یک لبخند شیطون بلا یادمون میره راستی عزیزم مامانی امروزا حسابی هنرمند شده و برات چیزای خوشگلی میبافه شال و کلاه و بلوز و ژاکت و...... مامانی به یک چیز گیر نده مژهخجالت

عزیزم منم دیگه حسابی از خونه نشستن خسته شدم و میخوام برم کلاسای جور واجور تا سرگرم شم شمام هفته ای چند ساعت میری پیش مامان بزرگ و عمه جون البته هنوز کلاسی که با برنامه من جور شه پیدا نکردمنگران

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)