یک پله پیشرفت
سلام کوچولوی دوست داشتنی من امرو هر چند یکم دیر ولی بلاخره تونستی از پله اشپزخانه بری بالا و خوش به حال مامانی که دیگه اونجام ارامش نداره و باید همش جیغ بزنه چون مستقیم میری سراغ گاز و خودت رو از تو اینه فر میبینی و ذوق میکنی و دست میزنی برا ی خودت الهی مامان فدات شه عزیزم عکست رو گرفتم و میزارم اینجا تا بعدها ببینی چه زحمتی کشیدی برای اینکار.
و امروز برای اولین بار سوار اتوبوس شدی و باهم دیگه رفتیم خونه خاله سمیه از اتوبوسم فعلا خیلی خوشت اومد شاید به خاطر بزرگیش شایدم به خاطر شلوغیش ولی یک خانوم مهربون جاش رو بهمون داد و ما نشسته بودیم دستش درد نکنه . خونه خاله سمیه با پسراش علی و مهران حسابی بازی کردی و کلی بهت خوش گذشت
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی