بدون عنوان
سلام عشقم خیلی وقته براتون ننوشتم و مشغول شلوغ بازی و جنگ و دعوای شما دوتا وروجک هستم ، عزیزم صبح میری مهد و از ظهر دعوای شما دوتا شروع میشه تا یکیتون بخوابید و من یه نفس راحت بکشم امروزا خیلی به پر و پای هم میپیچید نمیدونم شاید به اقتضای سنتون باشید اصلا وقت مطالعه هم ندارم ببینم تو این سن چه خبره ، خلاصه که هر چی هست زیر سر این پسر کوچولوی ماست که خیلی شیطون و کرمکی تشریف دارن ، یه مامان جونایی هم میگه که راحت منو مجاب میکنه. ای قربون هردوتاییتون برم ، بعد مدتها بابایی این اخر هفته خونه بود از دست هردوتون خسته شد میگه خدا بهت صبر بده با این دوتا،، ولی عزیزم میدونم این روزام میگذره و چند سال دیگه حسرت این دعواها رو میکنم ، انشا...
نویسنده :
مامان ایلین
23:04