ایلینایلین، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره

دختر قشنگ من

تولد ایلین عزیزم

عزیزم تولدت مبارک انشالله هیچ وقت خنده از لبای خوشکلت نره من وبابایی و داداشی خیلی دوست داریم. امسال هم یک تولد کوچولو برات گرفتیم خودت گفتی بچه ها میان جیغ میکشن کسی رو دعوت نکنیم منم از خدا خواسته . نگو داشتی تعارف میکردی چون بعدش گریه کردی که چرا کسی برات کادو نگرفته منم مجبور شدم یک تولد دیگه برات بگیرم قربون خوشکل خودم برم خیلیییییییییی ماااااااااااااااااااااااااهیییییییییییییی   ...
15 مهر 1393

بچه ها بزرگ میشن

ایلین و امیر عزیزم خیلی سریعتر از اونی که من فکر میکردم دارید بزرگ میشید یادمه پارسال این موقع ها و قتی خواب بودید با نگرانی نگاتون میکردم خدایا دو تا بچه کوچولو چطور بدون اینکه اسیبی به هیچ کدوم مخصوصا روحی نرسه  بزرگشون کنم چیکار کنم ایلین وقتی بزرگ شد احساس نکنه در حق اون ظلم شده یا برعکس .  الان میبینم که بزرگترین کمک ادم خود خداست و شما دوتا جیگر هم دارین بزرگ میشین و همبازی هم شدین و من خوشحال و راضی .همدیگه رو خیلی دوست دارید و ایلین با اینکه بعضی وقتها خودش داداشی رو میزنه یا اذیت میکنه< که به حساب بچکی میزاریم > خیلی امیر محمد رو دوست داره و همش مواظبه بچه ها اذیتش یا دعواش نکنه . بابایی یک ماهی رفته بود مام...
14 خرداد 1393

خدایا شکرت

یادمه اخرین بار که ivfکردم ابان 88 بود عصری با یک دنیا امید و استرس رفتم ازمایشگاه برای جواب تست بارداری ولی بازم منفی بود دنیا رو سرم خراب شد یک ساعتی همینجوری تو خیابان  با چشمای پر اشک قدم زدم به تلفن های بابایی هم اصلا جواب نمیدادم چی بهش بگم ؟ بازم کلی هزینه و سختی های من ؟ حرفی نداشتم بهش بگم بعدش یکی از دوستام شروع کرد به زنگیدن معلوم بود بابایی بهش گفته باهاش حرف زدم و اصرار کرد که برم خونه اونا . رفتم خونه خاله گلی و بابایی هم اونجا اومد و خاله هر کاری میکرد که روحیه من عوض شه . بعدش اومدیم خونه و فردا صبح دوباره دکتر . خود اقای دکتر نبود و یکی از مشاوراش خیلی راحت بهم گفت خانوم خوب حامله نشدی ما چیکار کنیم یکبار دیگه امتحان می...
8 خرداد 1393

تاتی تاتی امیر محمد

سلام بچه های گلم انشالله که خوب خوب هستین امیر محمد عزیزم سه چهار روزه شروع کردی به قدم ورداشتن و خودت از این کارت خیلی خوشحالی وروجک شیطونم سه چهار قدم ور میداری و می افتی و اصلا خسته نمیشی و تکرار و تکرار قربون خدا برم که از کجا به کجاها میریم پسر گلم انشالله قدمات همیشه استوار باشه و برای رسیدن به ارزوهای قشنگت همیشه اصرار کنی و هیچ وقت خسته نشی .  قربون پسر گلم برم یاد گرفتی بوس کنی و ناز کنی البته فقط ما میفهمیم ناز میکنی چون همچین فرقی با زدن نره ایلین جون از ناز کردنت خیلی بدش میاد صبح ها زودتر از اون بلند میشی و مثلا میری نازش میکنی و اگه بلند نشه موهاش رو میکشی  و خلاصه از اول صبح  ایلینم امروزا گیر دادی میخوایی...
24 فروردين 1393

امیر محمدم تولدت مبارک

سلام خوشگلای من .    پسرم گلم تولدت مبارک یک سال به سرعت گذشت اصلا نفهمیدیم چه جوری گذشته معلومه خیلی خوش گذشته . پسر گلم تولدت مبارک انشالله عمر طولانی توام با خوشی و سلامتی داشته باشی همیشه خنده رو لبات و خوشی تو دلت باشه بدون که برای من و بابایی و ابجی خیلی عزیزی و خیلی دوست داریم و همیشه بهترین ها رو برات ارزو میکنیم یک تولد کوچولو و جشن دندونی به همراه خاله ها و دایی ها و عمه و عمو و مامان بزرگ ها برات گرفتیم و کلی بهت خوش گذشت حسابی رقصیدی و دست دست کردی قربون دستا کوچولوت برم که با هر اهنگی میرن بالا ...
12 فروردين 1393

بدون عنوان

سلام گلم امیدوارم که خوب خوب باشی این عکس رو 22 بهمن ماه سال 92 ازت گرفتم 2 روز قبل از عروسی دایی متین بود رفته بودیم خونه دایی رضا . سایدا جون لباسش رو اورده بود بهمون نشون بده منم یک اشتباهی کردم تنت کردم لباس پوشیدن همان و  صاحب شدن همان . حالا مگه لباس مردم رو در میاوردی سایدا هم توام انگار نه انگار میگفتی لباس مال خودمه ( از کجا مال شما شده بود نمیدونم ) با هزار خواهش و تمنا و اینکه لباست کثیف میشه مال مردم رو از تنت در اوردیم  . اینم عکس فسقلی خوش تیپ ما   ...
14 اسفند 1392