یک مهمون عزیز
سلام بچه های گلم امیدوارم خوش باشین خیلی وقته بهتون سر نزدم و دلیلش هم شیطنت های خودتونه تازه بابایی میگه کجاش رو دیدی بزار امیر راه بره هر چند امیر الانم با اینکه را نمیره خودش رو به همه جا میرسونه الهی مامان فدای هر دوتون بشه . بابایی یک مدت رفته بود ماموریت ما هم یک مهمون عزیز داشتیم مامان بزرگم رو اورده بودم پیشمون هم ما از تنهایی در بیاییم هم برای عزیز جون یک تنوعی بشه و از تنهایی در بیاد هر دوتون خیلی خوشحال بودین و خیلی دوسش داشتین ولی اینقد شیطونی کردین و شلوغ کردین که طفلی یک هفته بیشتر دوام نیاورد و رفت گفت باید یکی پیشت بیاد وگرنه تو از حال میری من کمکی که نمیتونم بکنم دردسر نشم عکسش رو میزارم براتون یادگاری داشته ب...
نویسنده :
مامان ایلین
23:57